کامیار خطیبی
زیر هر کدام از این پتوهای کهنه و رنگ و رو رفته، رویایی نابود شده خوابیده؛ رویایی که شاید روزی دست یافتنی بود اما دیگر نیست. در گرمخانه خاوران رویا حتی به خواب هم نمی تواند بیاید بس که پایههای تخت ها جیرجیر می کنند. اینجا ته دنیا نیست اما حتما ایستگاه آخر نرسیده به ته دنیا هست. اگر وسط سرمای استخوان سوز زمستان، یکی از کارتن خوابها نتواند هر طور شده خودش را مهمان گرمخانه کند، مستقیم به ته دنیا میرسد. اگر از سرما هم نمیرد، از گرسنگی چرا.
در جغرافیای کرونا، داخل گرمخانه هم برایشان مثل خارجه. تو روزایی که همه از رعایت فاصله اجتماعی حرف میزنند، گرمخانه 600 نفری، خانه 1100 نفرشان شده. زودتر رسیدهها، تخت گیرشان میآید و بقیه، به کف خوابی رضایت می دهند.
به گرمخانهها نمیشه کمک مالی کرد اما به آدمهاش میشه. باور کنید همه این کارتن خوابها معتاد نیستند. بینشون معلم، پزشک و حتی خلبانم هست اما یک شکست و یا شاید اشتباه، همه چیزشون رو با هم نابود کرده.
بزرگترین کمک به این مردان بی رویا، درک کردنشان هست. باور کنید اکثر اینها دزد نیستند؛ معتاد و خلافکار نیستند. اینها نیاز به یک کمک برای بازگشت به زندگی دارند. شاید یک شغل، هر کدام از آنها را از گرمخانه، به خانه خودش در هر کجای این تهران بزرگ برساند.